۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

داستان معروف پینه دوز


شهرزاد قصه می گوید :

"خواندن آهسته" را قبلا در گشنیز خوانده اید؟ُقصه ای از هزار و یک شب را برایتان می نویسم:چنین آورده اند که در شهر خدای پناه قاهره, مردی پینه دوز بود که با پاره دوزی بر کفش های کهنه روزگار می گذرانید و نام وی معروف و او را زنی به نام فاطمه بود که به سبب بد کارگی و شرارت و بی شرمی و فتنه جویی عره لقب داشت و شوهر خویش زیر فرمان گرفته هر روزه هزار بار وی را دشنام و نفرین می گفت و مرد از شرارت و آزار او می هراسید زیرا مردی خردمند بود و از بی آبرویی شرم همی داشت لیکن مردی بود مستمند و چون کارش بیشتر می گشت, دستمزد خویش صرف همسر می کرد و چون کار کمتر بود , زن در آن شب با آزار جسمی او خشم خویش خالی می کرد و آرامش و سلامت او می گرفت و شب او را از نامه ی سرنوشتش سیاه تر می کرد و آن زن بدان گونه بود که شاعرمی فرماید :چه شب ها که خفتم کنار زنم از او رنجه و خسته جان و تنممرا کاش زهری بدی در زفاف خوراندم بدو تا از او دل کنماز جمله چیزهایی که از آن زن به این مرد رسید این بود که زنش به او گفت:"معروف,امشب باید برای من زلوبیا و عسل بیاوری ." معروف پاسخ داد :"خداوند بزرگ اگر مرا روزی دهد امشب برایت می خرم و می آورم, اما به خدا قسم امروز پولی ندارم مگر خدا خودش برساند."زن در پاسخ او گفت:"من از این سخنان هیچ در نمی یابم."داستان که به اینجا رسید شهرزاد سپیده دم را نزدیک دید و لب از گفتار روا فروچید و چون شب نهصد و نودم رسید گفت ای شهریار کامگار ...هزار و یک شب- الف لیلة و لیله- کتابی پیوندی و چند رگه است که ریشه اصلی آن در کتاب هزار افسان فارسی نیز داستان های هندی بوده است.پس از انتقال این داستان ها به جامعه اسلامی و عربی, بسیاری از عناصر ایرانی و هندی آن باقی مانده و در زمان های مختلف داستان هایی به کتاب افزوده و یا از آن کاسته شد. از انتشار نخستین ترجمه هزار و یک شب (آنتوان گالان , پاریس,1704) تا امروز سیصد سال و از اولین برگردان فارسی آن ( عبداللطیف تسوجی, تبریز,1223 شمسی) بیش از صد و شصت سال می گذرد.
از کتاب " هزار و یک شب , تحقیق و ترجمه ابراهیم اقلیدی "

هیچ نظری موجود نیست: